• | بسم الله الرحمن الرحیم | • |
امام علی علیه السلام :
رجب ماه من و شعبان ماه رسول خدا است.
|
||
• |
ماهی رنگین کمان و دوستانش
ماهی رنگین کمان و دوستانش توی کلاس نشسته بودند. خانم هشت پا، آموزگار ماهی ها گفت: « بچه ها امروز روز تازه ای به کلاس ما می آید که اسمش فرشته است. او و خانواده اش تازه از آب های غربی به این جا آمده اند.» ماهی پفی در حالی که باله هایش را تکان می داد، گفت: « من هم قبلاً آن جا زندگی کرده ام.»
خانم هشت پا گفت: « چه خوب! من تا به حال آنجا را ندیده ام و خیلی دوست دارم درباره اش بیشتر بدانم. ماهی پفی ممکن است برای ما تعریف کنی؟»
ماهی پفی گفت: « آنجا خیلی عجیب و غریب است. رنگ آب ارغوانی و پر از گیاهان خیلی بزرگی است که تا سطح آب رشد کرده اند. سنگ های خیلی بزرگی هم دارد.»
خانم هشت پا گفت: « چه جالب! به به! دوست تازه مان هم آمد. سپس فرشته را نزدیک خود آورد و گفت: « بچه ها این فرشته است. » فرشته به همه سلام کرد.
خانم هشت پا به او گفت: « فرشته جان اگر ممکن است از جایی که آمدی، بیشتر برای بچه ها بگو. »
فرشته گفت: « جایی که من بودم با این جا خیلی فرق ندارد، به جز اینکه آب های آن جا سبز رنگ و رویایی است. خیلی هم شفاف و تمیز.»
ماهی رنگین کمان به فرشته گفت: « ولی من فکر می کردم آب آن جا ارغوانی است! »
فرشته گفت: « نه اینطور نیست. » در همین لحظه همه ماهی ها با ناراحتی به ماهی پفی برگشتند. ماهی پفی فریاد زد: « منظورم این بود که وقتی خورشید در آن جا غروب می کند، آب ارغوانی می شود.»
خانم هشت پا با مهربانی به ماهی پفی گفت: « عیبی ندارد. من هم مثل تو، داستان های عجیب را دوست دارم. »
بعد از ناهار همه ماهی ها به طرف کشتی غرق شده رفتند تا در کنار بازی کنند. زردک به ماهی پفی گفت: « برای فرشته تعریف کن که کشتی چه جوری غرق شده.» همه ماهی ها دور ماهی پفی جمع شدند و یک صدا با هم گفتند: « زود باش! تعریف کن.»
ماهی پفی گفت: « شبی تاریک و طوفانی بود. کشتی بار سنگینی را با خودش می برد. برای ادامه مسیر، ناخدا می بایست از بار آن کم کند، پس فرمان داد...»
ناگهان فرشته با هیجان گفت: « بارهای روی عرشه را به دریا بیندازید!» بعد با خجالت رو به ماهی پفی کرد: « معذرت می خواهم که حرفت را قطع کردم. آخر من اینجای داستان را دوست دارم.» ماهی رنگین کمان در حالی که تعجب کرده بود از فرشته پرسید: « یعنی تو هم این داستان را شنیده ای؟ »
فرشته گفت: « بله، این داستان معروفی در مورد کشتی غرق شده ای است که به صخره های پروانه در دوردست برخورد کرده است.» زردک از ماهی پفی پرسید: « ولی تو گفته بودی که این داستان همین جا اتفاق افتاده !»
مروارید گفت: « اما اینجا که صخره ندارد، پس حرف فرشته درست است.»
دم تیغی گفت: « به نظر من هم همین طور است.» ماهی رنگین کمان از ماهی پفی پرسید: « راستش را بگو، آیا داستان خیالی برای ما تعریف کرده ای؟»
در همین لحظه زنگ کلاس زده شد و ماهی پفی، خوشحال، زودتراز همه و با عجله به طرف کلاس شنا کرد. خانم هشت پا در کلاس بعداز ظهر گفت: « بچه های من! درس امروز در مورد سرزمین صدف هاست. تا حالا کسی از شما به این سرزمین زیبا و جالب رفته؟»
فرشته گفت: « بله، من رفتم.»
داستان کودکانه
ماهی پفی گفت: « من هم همینطور!»
خانم هشت پا گفت: « عالیه! خب من می خواهم در مورد آن جا بیشتر بدانم. فرشته تو اول بگو.»
فرشته گفت: « در آن جا به هر طرف که نگاه می کنی پر از صدف است. اگر حتی یک شن خیلی ریز داخل صدف بیفتد، بعد از مدتی به مروارید زیبایی تبدیل می شود. اما پیدا کردن مروارید خیلی سخت است. من حتی یک دانه هم پیدا نکردم.»
ماهی پفی زود گفت: « اما من یکی پیدا کرده ام!»
ماهی رنگین کمان با شیطنت گفت: « شاید هم یک دروغ بزرگ بوده!» همه ماهی ها مطمئن بودند که ماهی پفی مرواریدی پیدا نکرده و هیچ وقت به سرزمین صدف ها نرفته است.
ماهی پفی با ناراحتی فریاد زد: « ملی من واقعاً به آن جا رفته ام.»
در همین لحظه خانم هشت پا با مهربانی گفت: « بچه ها بس کنید. وقتی ماهی پفی می گوید به آن جا رفته ام، پس حتماً رفته است.»
بعد خانم هشت پا از شاگردانش خواست تا هر کس مرواریدی دارد، فردا آن را به کلاس بیاورد.
فردای آن روز ماهی پفی گفت: « خانم معلم، من یک مروارید آورده ام.»
هیچ کدام از ماهی ها حرف او را باور نکردند. اما وقتی ماهی پفی مروارید را جلوی چشم آن ها گرفت، همه گفتند: « وای چه قدر می درخشد.
قصه های کودکانه
« خیلی هم بزرگ است»
« تو واقعاً یک مروارید پیدا کرده ای.»
فرشته هم به ماهی پفی گفت: « این زیباترین مرواریدی است که تا به حال دیده ام! تو تنها ماهی هستی که بیش از اندازه از چیزی تعریف می کنی!»
ماهی پفی خندید و گفت: « بله همین طور است.»
فرشته گفت: « من کتاب جالبی درباره داستان های دریایی دارم که می توانیم با هم بخوانیم.»
ماهی پفی گفت: « همان کتابی که در آن، داستان کشتی غرق شده آمده؟ من آن را میلیون ها بار خوانده ام! اما با این حال دوست دارم با تو دوباره آن را بخوانم.»
دومین نشست کتابخوان کتابخانه ای کتابخانه عمومی شهید جاویدی فسا در خرداد 95 با استقبال نویسنده، فرهنگیان، اعضای فعال نوجوان و ... برگزار گردید.
به گزارش رحیم پور مسئول کتابخانه جلسه ی دومین نشست کتابخوان با حضور 35 نفر از اهالی فرهنگ و ادب و دیگر اقشار برگزار شد که در این نشست 90 دقیقه ای 9 اثر در موضوعات مختلف معرفی گردید. جای امیدواری است که در ماههای آینده نشست کتابخوان کتابخانه ای به صورت قشری با حضور فرهنگیان و دانش آموزان و اعضای فعال کتابخوان باعث ترویج فرهنگ مطالعه در شهرستان منجر شود.
ناشر: انتشارات مروارید |
نویسنده: سعید بیابانکی |
قطع کتاب:رقعی |
نوع جلد: شمیز |
سال چاپ: 1392 |
نوبت چاپ: سوم |
تعداد صفحه: 114 |
ضد حالات جدیدترین مجموعه طنز من منتشر شد . در این مجموعه نثرها - داستان های کوتاه - مجموعه کامل حافظ+ من و سه شعر طنز جدید منتشر شده است . ضد حالات را انتشارات مروارید در ۱۱۵ صفحه و قیمت ۴۵۰۰ تومان روانه بازار کرده است .
مهسا یه عروسک جدید خریده بود که هر وقت دکمه ی روی شکمش رو فشار می داد می گفت :"مامان ... مامان من به به می خوام"بعد مهسا یه شیشه شیر اسباب بازی بهش می داد .عروسکش شیرشو می خورد و با لبخند از مهسا تشکر می کردمهسا چند روز با خوشحالی با عروسکش بازی می کرد و از خوش اخلاقی عروسکش لذت می برد..اما یواش یواش عروسک مهسا بداخلاق شد .یه روز صبح وقتی مهسا دکمه ی عروسکشو زد عروسکش حرف نزد اخم کرد.مهسا دوباره دکمشو زد باز عروسکش حرف نزد. بار سوم که مهسا می خواست دکمه ی عروسکشو بزنه عروسکش جیغ زد!مهسا می خواست شیشه ی شیرشو بهش بده اما عروسک دلش نمی خواست بخوره .می خواست بهانه بگیره که اینو نمی خوام اونو دوست ندارم .آقای دکتر از مهسا پرسید عروسکتون چی شده برای چی آوردینش دکتر؟مهسا گفت خیلی بداخلاق شده می ترسم مریض شده باشه!
دکتر ، عروسک مهسا رو معاینه کرد و گفت فکر کنم مریضی بهانه گیری رو از کسی گرفته . شاید یه نفر تو خونه ی شما خیلی بهانه می گیره و عروسک شما ازش یاد گرفته.
مهسا خجالت کشید و هیچی نگفت .
بعد دکتر گفت دوای درد عروسک شما اینه که دیگه کسی توی خونه غر نزنه .همه باید خوش اخلاق و مهربون باشن تا عروسکتون دوباره حالش خوب بشه و خوش اخلاقی و مهربونی دوباره بهش برگرده.
مهسا برگشت خونه و سعی کرد خودش عروسکشو درمان کنه. شب که نشست سر سفره ی شام عروسکش رو هم کنار خودش گذاشت تا عروسکش کارهای مهسا رو ببینه و یاد بگیره .
مامان یه بشقاب غذا برای مهسا کشید. مهسا از مامان تشکر کرد و همه ی غذاشو خورد .
بعد با آب و صابون دست و صورتشو شست و توی جمع کردن سفره به مامان کمک کرد.
عروسک مهسا هیچی نمی گفت ولی داشت همه ی کارهای خوب رو از مهسا یاد می گرفت. بعد از چند روز که دیگه مهسا توی خونه بد اخلاقی و بهانه گیری نمی کرد ،عروسکش دوباره خوش اخلاق و مهربون شد .حالا دوباره می گفت : مامّان .... مامّان .... من به به می خوام .
مهسا با خوشحالی شیشه ی شیرش رو بهش می داد .عروسکش همه ی شیرشو می خورد و خیلی زیبا لبخند می زد و تو بغل مهسا آروم آروم به خواب می رفت.
• | بسم الله الرحمن الرحیم | • |
امام علی علیه السلام :
رجب ماه من و شعبان ماه رسول خدا است.
|
||
• |
اولین نشست کتابخوان در کتابخانه عمومی شهید جاویدی
طرح نشست کتابخوان برای اولین بار با حضور 8 نفر از اهالی فرهنگ و ادب و دیگر اقشاردر کتابخانه عمومی شهید جاویدی برگزار شد، جای امیدواری است که در ماههای آینده با استقبال و افزایش چشمگیر با حضور دانش آموزان و قشر فرهنگیان و اعضای فعال کتابخوان در جهت ترویج کتابخوانی و معرفی کتاب های مطالعه شده به دیگران، با مشارکت گسترده مردم طرح نشست کتابخوان موفق و مفید خواهد بود. در این نشست آقایان حجت اله عبداله زاده به عنوان مولف کتاب فدشکویه سرزمین مسیحا و کمالا، دکتر علیرضا بردبار کتاب اصول مدیریت، ابراهیم شرفی از اعضای انجمن ادبی شهرستان کتاب انسان در شعر معاصر، علیرضا رحیم پور دانش آموز کلاس پنجم ابتدایی کتاب ضرب المثل ها و قصه هایشان و خواهران سرکار خانم محبی زاده دبیر آموزش و پرورش کتاب خدا در زندگی کودکان، خانم آونج کتاب رمان تصادف و خانم لیلا مکارم فر کتاب عروس بخارا و مسعود رحیم پور مسئول کتابخانه کتاب نوجوان در نقش شکیبایی در اولین نشست به حضار معرفی نمودند.